بشنوازنی چون حكايت می‌کند

از جدایی ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم

جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

 

       غواصان درياي معاني ومفسرا ن رموزعرفاني درپي استخراج جواهر پنهاني ازاعماق اقيانوس كتاب مثنوي معاني اين تفسير سوزناك كتاب آسماني ؛باسرمايه علمي وتجربه سيروسلوك عرفاني بدون بيم ، ازامواج طوفان سهم ناك ، تادورترين نقاط عمق دريا پيش رفتند وپس از تحقيق وتفحص بسي گوهر گران بها به دست آوردند ودراختيارما گذاشتند ،تابدان راه و روش رفته وبه دلداربه پيونديم.

       واينك ما ؛ كشتي نشينان طوفان زدة اين درياي متلاطم درانديشه راه نجات ورسيدن به ساحل خوشبختي و بازگشت به وطن اصلي خويش هستيم چون توجه داريم كه اين كشتي جاي زندگيِ آرام وراحت نبوده ونيست لذا به هروسيله ممكن بايد تلاش كنيم تابه سرمنزل مقصود برسيم ، وبراي اين كه دچارجهل و غفلت نشويم بايد پيوسته باهمراهان عالم وهمدلان عامل ازياروديارصحبت كنيم و اوصاف دلدار رامتذكرشده و افعال حكيمانه و نظام زيباي آفرينش را دريافته وحديث هجران ودرد جدائي را درخلوت وجلوت زمزمه كنيم.

       درتحقيقات دقيق ومطالعات عميق متونِ عرفاني ومخصوصا كتابِ پرمحتوايِ مثنوي وشروح فراوان آن ، بويژه شرح عرفاني وفلسفي مرحوم ملاهادي سبزواري دومطلب اساسي را شايسته موشكافي دانسته كه دراين مقال پي مي گيريم ؛ يكي شرح حديث هجران و جدائي وديگري  آرزوي بازگشت به وطن اصلي وديدار جاودانه ياروديار.

       حكايت جانسوز شرح جدائي واشتياق وصال ياروديار است كه  اكثريت قريب به اتفاق شعراء وادباوعرفا ء درطول تاريخ باداشتن عقائد واديان مختلف وبا فرهنگ هاي متفاوت همه وهمه رامتحول كرده ودرآنان روح ملكوتي دميده وذوق سرودن شعر روح نواز وپديدآوردن نثربرفراز و تآليف متون عرفاني پررمزوراز ايجادكرده است واين همان عشق است كه به زندگي روح ميدهد وبه انسان هااميد ؛ بنظر مي رسد اين قدرمشترك همه انسانها است كه ازيك نيستان ويك ريشه نشات گرفته اند ؛ از درفراق وآتش هجران پيوسته درسوزوگدازند ونيز تمام آنان ،دربدست آوردن ياروديار هم داستان وهمراهند ؛ پس چه خوب است عالمان وآگاهانِ عالم تلاش كنند انسان هارامتوجه اين مشتركات بنيادين نموده ؛ به هم نزديك كرده وآنان راازاختلاف وپراكند گي نجات دهند ودرنتيجه همه برمحور خداي ِواحد متحد بشوند .

       سوزوگدازتمام نوابغ جهان ؛ وعشق آتشين همه عشاق به نام عالم امكان ؛ وجميع آثار منثورومنظوم مسموع ومنقوش جاودان كه بامناظر زيباي طبيعت هم گون وهم نوا وهم خوان هستند، همه وهمه ريشه دراين  حكايت هجران وآرزوي ياروديار، انسان دارند.

       داستان طولاني شيرين وفرهاد وافسانه جاودانه وامق وعذرا وقِّصه پُرغُصّه ليلي ومجنون وزندگي آموزندة مولاناوشمس تبريزي وهزاران هزار واقعيت ديگر تاريخ بشر همه ازسرچشمه « دردجدائي از دیارواشتياق به وصال یار» جاري مي شوند

بنابراين شايسته است خود،ازسرچشمه حيات جاودان سيراب شده وراه اين آب زلال را به ديگران هم نشان دهيم وبدين منظور چند نكته را ذيلا متذكرمي شوم :

          1 – شناخت اجمالي جايگاه اصلي وموطن نيستان كه انسان راازآنجاجداكرده وبه نشئادنيا آورده اند.

          2 – علت نزول انسان از عالم مجردات به جهان مادّيات وتحمل اين همه دردو رنج كه گويا لازمه زندگي دنيا است.

          3 –شناختن ذات اقدس اله وتوجه به الطاف خفيّه وجليّه وآگاهي ازصفات ثبوتيه وسلبيه ودريك كلام محاوره ئي براي اين كه اشتياق بوصال رادرك كند بايد عظمت معشوق وزيبائي منحصربه فرد اورااحساس كند.

          ۴ – ضرورت بيداري وهوشياري انسان نسبت مقام انساني خود وتوجه كامل به بي اعتباري روزگار ولزوم آگاهي دادن به افراد تاازكاروان انسانيت عقب نمانند.