آمنه حیدری

احمد بعد ازظهرها بین ۱۶/۱۵ تا ۱۶/۳۰ وارد خانه می شود. کیفش اش را می اندازد روی صندلی راحتی من که متعلق به شوهر سابقم بود در صورتی که می داند چقدر به آن حساسم و می گوید سلام. نگاهی می اندازد و به همان سردی سلامش میپرسد خوبی؟. منتظر جواب من نمی ماند وشروع می کند به در آوردن کت و جورابش و من از همان آشپزخانه  نگاهش می کنم و فکرمی کنم بعد از شام بحث های د یشب  را پیش بگیرم یا نه؟ فایده اش چیست .در هر صورت او شروع می کند به بحث کردن و من فقط پیش خودم به این نتیجه میرسم  که از اول اشتباه کرده ام او آدم من نبوده است و مدام به خودم می گویم دومین اشتباه دومین اشتباه. شاید او هم پیش خودش  فکر کند که دومین اشتباه.

ببینم اصلا غذای امروز خوب شده یا نه ؟چه شکلی به نظر میرسم ؟پیشبندم را باید همان آنی که وارد خانه می شد درمی آوردم. نکند موهایم بوی بادمجانهای را گرفته باشند که نیم ساعت پیش در تابه سرخ کرده ام .نکند حرف که میزنم مثل زن های غرغرو به نظر برسم .نکند فکر کند پر توقع هستم .نکند فکر کند من هنوز به بهرام فکر می کنم. نکند به او حسودی می کند . نکند خودش هنوز به نسرین فکر می کند .شاید هم دارد ما را با هم قیاس می کند.نکند خیال کرده من به صاحب رستوران دیشبی دل بستم که آن طور سرم داد زد.نکند مشکلات مالی اش را از من مخفی می کند .نکند من را از اول دوست نداشته  و همه این ها فقط یک شوخی بی مزه بوده.نکند او بچه دوست دارد و همه اینها فقط بهانه است.شایدهم از من متنفر است ؟ برای همین است هر کاری که می کنم او طور دیگری برداشت می کند.شاید همه اینها تقصیر من است نکند ما آمادگی شروع مجدد را نداشتیم. شاید هم شناسنامه اش المثنی است.اصلا نکند موهایش را رنگ می کند نکند این طور که قدم بر می دارد از یک بیماری لاعلاج رنج  می برد.اه.

همه اینها قبل از اینکه لامپ دستشویی را بزند مثل برق از ذهنم عبور می کند و قبل از اینکه وارد دستشویی بشود من حتما حرف می زنم و تمام تلاشم را خواهم کرد که جوابم به سردی سلام او نباشد ولی من هم به همان سردی می گویم آره خوبم.

 

 

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar-20.com