غزل شماره 406 تعداد ابيات 1 - 8
| تاب بنفشه مى دهد طره مشكساى تو | پرده غنچه مى درد خنده دلگشاى تو |
| اى گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز | كز سر صدق مى كند شب همه شب دعاى تو |
| من كه ملول گشتمى از نفس فرشتگان | قال و مقال عالمى مى كشم از براى تو |
| دلق گداى عشق را گنج بود در آستين | زود به سلطنت رسد هر كه بود گداى تو(348) |
| عشق تو سرنوشت من خاك درت بهشت من | مهر رخت سرشت من راحت من رضاى تو(349) |
| خرقه ء زهد و جام مى گر چه نه در خور همند | اين همه نقش مى زنم از جهت رضاى تو |
| شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر | كاين سر پر هوس شود خاك در سراى تو |
| شاه نشين چشم من تكيه گه خيال تست | جاى دعاست شاه من بى تو مباد جاى تو |
| خوش چمنى است عارضت خاصه كه در بهار حسن |
| حافظ خوش كلام شد مرغ سخن سراى تو |
+ نوشته شده در شنبه هجدهم مهر ۱۳۸۸ ساعت 16:4 توسط علی زاده
|